نمی دانم از چه “کاش” هایی باید نوشت فقط می دانم که قدر کسانی را نمی دانیم که با رفتن شان یتیم و یتیم تر می شویم
چند مدتی بود که فرهنگ شریف یکی از استادان درخشان و بی بدیل تار کشورمان در بستر بیماری بود و طبق معمول بی سر و صدا به درد خودش گرفتار بود و هیچ خبری از مسئولین هم نبود.
این که او برای موسیقی اصیل مان چه کرد و با ابداع انگشت گذاری جدید در تار، مبدع تولید صدایی جدید در تار شد بماند، ولی دل آدم از این می گیرد که چرا این طور تنها باید پر بکشد؟
به یاد دارم یکی از شبکه های اجتماعی در یک حرکت بسیار زیبا و بی مثال، قراری با دوستداران موسیقی گذاشت و هر کس با شاخه گلی در منزل ایشان جمع شدند و از ایشان عیادت کردند، همین و دیگر هیچ…
و در آخر تکرار مکررات، افسوس خوردن ها و کاش ها …
نمی دانم از چه “کاش” هایی باید نوشت فقط می دانم که قدر کسانی را نمی دانیم که با رفتن شان یتیم و یتیم تر می شویم، کسانی که آنقدر در ساز زدن پر رنگ بودند که هیچ نقاشی هم نتواند رنگ شان را درست کند، بعضی ها عجیب بی تکرارند …