به گزارش کیشوندنیوز به نقل از خبرگزاری تسنیم، ۲۴ اردیبهشتماه ۱۳۴۹ نمایندگان مجلس شورای ملی در دوره محمدرضا شاه پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رأی دادند و این جزیره نفتخیز و استراتژیک که از پیش از دوران اسلامی تحت حاکمیت ایران بود از کشور ما منفک شد و حاکمیت چندصدساله ایران بر استان چهاردهم آن زمان پایان پذیرفت.
بهمین مناسبت سید امیر مکی پژوهشگر تاریخ و سندپژوه در گزارشی تفصیلی که برای خبرگزاری تسنیم ارسال داشته است، به بررسی علل جدایی بحرین از ایران و نقش انگلیس در تحمیق دربار پهلوی پرداخته است.
متن زیر یادداشت آقای مکی است که در ادامه میخوانید:
جزیره بحرین در خلیج فارس از پیش از ظهور اسلام جزو قلمرو ایران بود اما در دوره حاکمان نابخرد قاجار، دولت انگلستان بر پایه قراردادهای منعقده در سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۹۲ که مستقیماً با حکام وقت بحرین انجام گرفته بود، بهتدریج براستراتژی نفوذ خود در آنجا و حتی دیگر سرزمینهای حوزه خلیج فارس افزود و آنطور که بعدها مدعی شد از زمان قرارداد ۱۸۲۰، دولت انگلستان، شیخ بحرین و بهتبع آن حکومت آن دیار را مستقل میشناخته و نسبت به استقلال آن در تلاش بود و پنهان و آشکار ایفای نقش میکرد تا اینکه بتواند درراستای اهداف درازمدت خود پایگاهی خاص و بهواقع جهت حضور نظامی و جاسوسی در منطقه ایجاد کند.
اما دولت ایران نسبت به این دخالت خارجی مدعی و معترض بود تا جاییکه حتی در ماه نوامبر سال ۱۹۲۷ مسئله بحرین را به جامعه ملل ارجاع داد، اما متأسفانه راهحلی در این مورد نهتنها به دست نیامد بلکه در پی آن بنا به توضیحات ذیل از مواضع خود صرفنظر کرده و آنچه را که میخواستند بیچونوچرا تقدیم کرد و منافع ملی ملت ایرانزمین را به پشیزی فروخت.
پس از جنگ جهانی دوم لوایحی در ایران به تصویب رسید و بهموجب آن دولت ایران موظف شد که نسبت به احقاق حقوق ایران در بحرین اقدام کند. همچنین دولت وقت در سال ۱۹۵۷، بحرین را بهعنوان استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در سال ۱۹۵۸ نیز از شیخ سلمان بن احمد الخلیفه شیخ بحرین خواست که وفاداری خود را به دولت ایران نشان دهد.
چنانچه در آن زمان دولت ایران در مورد حاکمیت خود بر بحرین چنین استدلال میکرد که:
۱٫ بحرین هرگز کشوری کاملاً مستقل نبوده و حاکمیت ایران بر این جزیره چندین قرن ادامه داشته است، بهاستثنای دوره کوتاهی از تاریخ که پرتغالیها این جزیره را اشغال کردند.
۲٫ ایران هرگز حاکمیت خود را بر بحرین به قدرت دیگری واگذاری نکرده و حاکم بحرین را بهعنوان رئیس یک کشور بهرسمیت نشناخته است، حتی محمدرضا شاه در مارس ۱۹۶۸ مسافرت خود به عربستان سعودی را بهخاطر اعتراض به این کشور که از حاکم بحرین بهعنوان رئیس یک کشور در دیدار از عربستان سعودی استقبال کرده بود، لغو کرد.
۳٫ ایران حمایت بریتانیا را از بحرین بهعنوان مداخله در امور داخلی جزایر و در نتیجه در امور داخلی خود تلقی کرده است.
اما مجلس شورای ملی در واکنش به این ادعاها عکسالعملی نشان داد و در نطقهای پرشوری در اعتراض به سردمداران انگلیسی، پیوندهای تاریخی ایران و بحرین را یادآور شدند که یکی از پرشورترین این نطقها متعلق به ارسلان خلعتبری بود که در جلسه ۱۳۲ مجلس نوزدهم شورای ملی (پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۳۶) ایراد شد که بخش کوتاهی از آن بدین شرح است:
“بحرین یکی از استانهای ایران شناخته میشود و هست و بحرین همیشه مال ایران بوده است. تاریخ قدیم ایران را که نگاه کنیم، میبینیم بحرین همیشه مال ایران بوده است. بنده میخواهم اینجا حقگزاری کنم از یک ایرانی بااطلاع و وطنپرست بهنام فریدون آدمیت. او کتابی نوشته است راجع به بحرین و از اسنادی که خود اروپاییها منتشر کردهاند و در تمام کتابخانههای دنیا نیز موجود است، با دلیل و مدرک ثابت کرده است که بحرین همیشه مال ایران بوده است تا زمان ناصرالدین شاه هم در دست ایران بوده است. انگلیسها فقط برای اینکه راجع به خرید و فروش برده با شیخ بحرین قرارداد بستهاند، از این جهت خودشان را حامی شیخ غاصب بحرین معرفی میکنند، و الّا هیچ سند تاریخپسند، محکمهپسند، عامهپسندی ندارند. باکمال تأسف ما یک ضعفی که داریم این است که بحریه قوی نداریم. آقایان! من پارسال هم اینجا تذکر دادم و عرض کردم که یک مثلی ما داریم که میگوید: یک بند انگشت شاخ، بهتر است از صد ذرع دُم!”
علاوه بر واکنش های روز ۲۳ آبان سال ۱۳۳۶، ۵ روز دیگر نیز در مجلس شورای ملی نطق ارزشمندی توسط آقای حشمتی، معاون وزیر دارایی مطرح و لایحهای را برای تصویب به مجلس برده بود که در حاشیه آن سخنی در مورد مسائل مطرح شده درباره استان چهاردهم ایران یعنی بحرین گفت که “در سال ۱۷۸۲ ایران بحرین را از دست داد و از آن به بعد حکومت مجمع الجزایر از طرف سلسله آلخلیفه اداره میشود. از سال۱۸۲۰ شیخ نشین بحرین یکی از مناطق تحت الحمایه بریتانیا بشمار میرود.
این خبر عین اظهاری است که مخبر خبرگزاری فرانسه از قول سخنگوی وزارت خارجه انگلستان نقل کرده است. ملاحظه میفرمایید که وزارت خارجه انگلستان صریحاً اقرار میکند که بحرین تا ۱۷۸۲، جزیی از قلمروی ایران بوده است. تا اینجا ما هم با وزارت خارجه انگلستان موافقیم، موضوعی که مورد موافقت ما نیست ولی برای اثبات ادعای ما بهترین دلیل است، این است که به سخنگوی وزارت خارجه انگلستان میگوید که چطور شده که بعد از این تاریخ، بحرین از ایران منتزع شده است؟
آقایان به خوبی اطلاع دارند که در اینگونه موارد یا باید جنگی شده باشد و قسمتی از خاک کشوری با قدرت و زور مجزا شده و یا در هنگام عقد قرارداد متارکه جنگ و صلح، هر دو طرف موضوع، تصدیق شده باشند؛ یا قراردادی بدون جنگ بسته شود مثل: اختلافات مرزی، و یا آنکه معاملهای صورت گرفته باشد. یقین است که هیچ یک از موارد بالا در مورد بحرین صادق نیست و به موجب قوانین بینالمللی و سابقه، بحرین ملک ایران محسوب میشود.”
اما با افزایش فشار انگلیس، یک ماه بعد اردلان وزیر وقت امور خارجه در روز یکشنبه ۱۷ آذرماه ۱۳۳۶ در مجلس حاضر می شود و ضمن دفاع قانونی و مستند از مالکیت ایران بر بحرین، از موضعگیری انگلیسیها ابراز تاسف میکند و میگوید: “بحرین بخشی از بدن ماست”
اردشیر زاهدی وزیر خارجه وقت ایران گفت: “ایجاد چیزی به نام فدراسیون امارات خلیج فارس با شرکت جزایر بحرین از دیدگاه ایران مطلقا قابل قبول نیست.”
محمدرضا شاه هم اعلام کرد: “ایجاد این فدراسیون چیزی جز یک اقدام استعماری و امپریالیستی و تلاش برای بازگشت انگلیس به منطقه از در پشتی نیست.” شاه هشدار داد که در صورت لزوم برای حفظ منافع تاریخی و حقوق سرزمینی خود، قدرتمندانه اقدام خواهد کرد.
اما این آخرین برخورد جدی و قدرتمندانه او بود. شاه پس از این سخنان با حمایت جدی عربستان، انگلستان و برخی دولتهای دیگر از استقلال بحرین مواجه شد، و منافع تاریخی و حقوق سرزمینی ایران را به فراموشی سپرد.
محمدرضا شاه یکبار اعلام کرد “ایجاد این فدراسیون چیزی جز یک اقدام استعماری و امپریالیستی و تلاش برای بازگشت انگلیس به منطقه از در پشتی نیست.” اما این آخرین برخورد جدی و قدرتمندانه او در دفاع از بحرین بود
قبل از جدایی بحرین از ایران، در طی تلاشهای دولت انگلستان برای این جدائی، (Sir Dennis Wright)، دنیس رایت سفیر اسبق انگلستان در ایران طی گزارش تلگرافی شمارهی ۵۹۲، در تاریخ دوم آپریل ۱۹۶۸، به دولت متبوعاش صریحا اعلام کرده بود که ” شاه، تمایلی به استفاده از نیروی نظامی برای «اشغال بحرین» ندارد، ولی به ملاحظهی افکار عمومی مردم ایران نمیتواند از «ادعای مالکیت بحرین» بدون دستیابی به امتیاز دیگری دست بردارد. “
سرانجام تحت فشار انگلستان، شاه در سفری به هند در چهاردهم دی ۱۳۴۷ در دهلی نو اعلام کرد که “دولت شاهنشاهی نمیخواهد با اعمال زور بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به دلخواه اکثریت مردم، در یک همه پرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد میگذارد، تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل شوند.”
اسدالله علم در زمینه مقاومت انگلیسیها در پذیرش حق حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه مینویسد: «جمعه ۴۹/۳/۲۲ ــ … عصری سفیر انگلیس آمد… گفتم “شما دارید با ما بازی میکنید و این بخشودنی نیست… بر فرض که این جزایر ارزش استراتژیکی نداشته باشد با افکار عمومی ملت ایران که ما نمیتوانیم بازی کنیم”…»
محمدرضا پهلوی علاوه بر آنکه دست از ادعای مالکیت بحرین برداشت، توجیهاتی نیز برای کمکاری در بازپسگیری حاکمیت بحرین هم مطرح کرد آنچنانکه شاه برای توجیه این عقبنشینی غیر قابل توجیه و نابخشودنی خود، در ۲ آبان ۱۳۴۷ موافقتنامهای با دولت عربستان امضا و پس از آن بود که در دهلی نو در سفر به هند مواضع خود را مطرح کرد.
امیرخسرو افشار قائم مقام وزارت خارجه و مسئول مذاکره با دولت انگلستان، موضعگیری جدید شاه را نتیجه «توصیههای رییس اینتلیجنت سرویس انگلیس در تهران» دانسته و این احتمال را مطرح کرده که شاید عقبنشینی بهتآور شاه در پی توافق با دولت انگلستان در تثبیت مالکیت ایران بر جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک اتخاذ شده است.
شاه که در عمل ، دیگر یارای ایستادن در برابر انگلستان و وارد کردن نیروی نظامی برای دفاع از تمامیت ارضی ایران را نداشت،درتاریخ ۲۴ دی ۱۳۴۸ در جمع کارکنان وزارت امور خارجه با تاکید بر تسلط ۱۵۰ ساله انگلیس بر بحرین گفت: “ انگلیس این جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم چون دنکیشوت رفتار کنم.“
محمدرضا پهلوی کنار دنیس رایت سفیر سابق انگلستان در ایران
دنیس رایت در گزارشی به دولت متبوعش مینویسد: “شاه تمایلی به استفاده از نیروی نظامی برای «اشغال بحرین» ندارد!”
در خاطرات اسدالله علم هم بخشهایی از توجیهات پیاپی شاه نقل شده است که : “اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن میگویند. به لحاظ اقتصادی مجمعالجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا که تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.”
همچنین محمد رضا شاه اضافه کرده است که: “از نظر اهمیت استراتژیکی و سوقالجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز آن جزایر دیگر ارزشی ندارد، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.”
و آخرین توجیه محمدرضا پهلوی برای عدم دفاع از تمامیت ارضی ایران، این است: “من اهل این نیستم که به زور حضور لشگرم ، یک جایی را ضمیمه خاک خود کنم.» این اظهارات شاه در حالی بیان شده است که با وجود ادعای عراق درباره «شط العرب»، توانست با پشتیبانی جتهای جنگنده نیروی هوایی، کشتی ابن سینا را از اروندرود وارد خلیج فارس کند و مالکیت اروندرود را تثبیت و ضبط کند.
اردیبهشت ۱۳۴۹، استقلال بحرین در شورای امنیتی سازمان ملل مورد تایید قرار گرفت. ۲۴ اردیبهشت، مجلس شورای ملی با مخالفت تنها ۴ نماینده عضو حزب پانایرانیست به رهبری محسن پزشکپور، جدایی بحرین را تایید کرد. در ۲۸ اردیبهشت نیز با رأی همه ۶۰ نماینده مجلس سنا، آخرین گام برای جدا شدن استان چهاردهم ایران برداشته شد.
اسدالله علم در خاطرات خود چنین نوشته است: “گوینده رادیو ایران خبر جدایی بحرین را چنان با افتخار خواند که گویی هماکنون بحرین را فتح کردهایم.” در ماجرای بحرین هم انگلیسیها به عنوان میانجی و با ژست خیرخواهانه ظاهر میشوند. آنها ظاهرا نقش میانجی ودوست را به خود میگیرند و با محمدرضا پهلوی به بحث و گفتوگو مینشینند؛ در حالی که هدف آنها تنها و تنها کم کردن حضور و نفوذ ایران در خلیج فارس و آبهای آزاد بود تا در نهایت از لحاظ کمی و کیفی ساختارمنطقه ای ایران بکاهند.
آنها با علم به اینکه بحرین متعلق به ملت ایران است، به عنوان میانجی وارد شدند و بر خلاف حقوق ملت ایران اقدام کرده و به نفع تجریهطلبان بحرینی وارد عمل شوند. قصد داشتند که جزایر ایرانی را یا بخرند، و یا بتوانند- بخشهایی از خاک. بدین ترتیب بحرین با همین ژست میانجیگری اروپاییها و در راس آن انگلستان، از ایران جدا شد.
انگلیسیها مسئله بحرین را به وضوح با طرح جزایر سه گانه گره زدند و تهدیدات خود را بیش از پیش افزایش دادند. آنها وانمود میکردند که اگر شاه با استقلال بحرین موافقت کند، در عوض از حمایت انگلیس برای نگهداری جزایر سهگانه برخوردار خواهد بود.
عَلَم در یاداداشتهایش مینویسد: “سفیر انگلیس امروز راغبتر از ملاقات قبلی بود که حل مساله بحرین را به پیشنهادهای مربوط به جزایر مرتبط سازد. خاطرنشان کرد که اگر ایران به تاسیس فدراسیون امارات عربی کمک کند، در این صورت ما خواهیم توانست به دعوت و از جانب فدراسیون ، جزایر را تصرف کنیم، بیآنکه ترس از واکنش عربها داشته باشیم.”
محمدرضا پهلوی در شهریورماه سال ۱۳۴۹ به روزنامه گاردین گفت: « با توجه به این که ذخایر مروارید بحرین به پایان رسیده است، بحرین از نظر ایران دیگر اهمیتی ندارد». هویدا نخست وزیر وقت هم گفت: “به هیچ کس مربوط نیست. دختر خودمان بود، به هر کس میخواستیم شوهرش دادیم”
اما در همان زمان هم بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزارتن نفت از چاههای نفتی بحرین استخراج می شد. (۱۳۴۷/۱۹۶۹) ودرکنار نفت منابع دیگری مانند آلومینیوم نیز در صدر منابع بحرین و پروسه فرآوری آن در کارخانه مربوطه سود آوری بسیار بالایی را حاصل میکرد که به موازات موارد یاد شده صنعت شیلات و صید ماهی و همچنین صید صدف و مروارید هم قابل توجه بود.
فریدون زند فر محقق تاریخ سیاست خارجی ایران و خلیج فارس و معاون پیشین وزارت خارجه میگوید: “ویتوریا گیچیاردی ( نماینده دبیر کل سازمان ملل متحد در امور جدایی بحرین از ایران ) حدود سه هفته بیشتر در بحرین نماند. به نظر من این زمان برای انجام چنین کار مهمی بسیار کوتاه است. هیاتی که او را همراهی میکرد نیز بسیار کوچک بود و به نظر نمیرسد که آماده انجام دقیق چنین ماموریتی بود. اما به هر حال او شخصیت شناختهشدهای بود و به راحتی نمیشد نظر او را مخدوش اعلام کرد. مشکل این بود زمانی که او به منامه رفت تا کارش را آغاز کند هیچ طرحی از نحوهای که کارش را باید انجام میداد در دست نداشت. پس از چند روز اقامت تازه تصمیم میگیرد که چگونه عمل کند. به او پیشنهاد میشود کلوپها یا همان باشگاهها محور اصلی نظرسنجیاش قرار گیرد. گی چیاردی ابتدا با این امر مخالفت میکند اما پس از مدت کوتاهی به این نتیجه میرسد که بهترین راه همین است. در واقع همان راه پیشنهادی بحرینیها بود؛ باشگاهها یا نهاد دیگری از این قبیل.”
لذا محمد رضا پهلوی در اقدامی از پیش تعیین شده اعلام کرد که نظر نمایندگان سازمان ملل را در صورتی که با تایید شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد خواهد پذیرفت. بریتانیا نیز از پیشنهاد استقبال کرده و «اوتانت» دبیرکل سازمان ملل هیئتی را به ریاست «ویتوریا گیچاردی» را مأمور انجام این کار کرد. هیئت سازمان ملل بدون درنظر گرفتن خواست عمومی مردم، با دستور انگلیس و آمریکا اعلام کرد که تقریبا تمام مردم بحرین خواهان یک حکومت کاملا مستقل هستند و اکثریت بزرگی از آنها آن را یک کشور عربی میدانند. این تصمیم بدون همه پرسی از مردم در شورای امنیت نیز به سادگی تایید شد و بحرین استقلال خود را از ایران، در ۱۴ اوت ۱۹۷۱ اعلام کرد و حکومت ایران نیز اولین کشوری بود که آن را به سادگی به رسمیت شناخت.
ایران بحرین را از دست داد و شاه پس از کوششهای بسیاری در نهایت تنها موفق شد یک موافقتنامه درباره جزایر سه گانه از سران انگلیس و قبایل عربی بگیرد که در این موافقتنامه از عبارت: “Occupation” استفاده شده است که به معنای اشغال است. در واقع اعراب خلیج فارس موافقتنامهای را امضا میکنند و میپذیرند که ایران جزایر سه گانه را اشغال کرده است و همین کلمه بعدها بهانه به دست اماراتی ها داده که ادعا کردند ایران این جزایر را اشغال کرده است و خواستار بازپس گیری آن گردند.
اما نتایج جدایی بحرین چه بود؟
۱- افزایش نفوذ انگلیس در منطقه
۲- خدشه بر غرور ملی
۳- از دست دادن مزایای اقتصادی، راهبردی بحرین
و سرانجام این تنش در بیست و دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۹ شمسی شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه شماره ۲۷۸، نظرخواهی فرستاده سازمان ملل از مردم بحرین را تأیید کرد و به این ترتیب، این کشور جزیرهای، مستقل اعلام شد که در پی آن و در ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۴۹، به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
فرستاده سازمان ملل به بحرین، در مدت دو هفته، از طریق گفتگو با سران قبایل و افراد صاحب نفوذ در این کشور، به این نتیجه رسیده بود که بحرین مستقل شود و بدین ترتیب پاره تن از وطن جدا شد.